اهوراجوناهوراجون، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

روزمرگی های اهورای شیرینم

10روزگی اهورای گلم

سلام گل پسرم امروز پسرنازم 10روزه شد،از دیروز تا حالا یکی از چشمات قرمز شده فکر کنم چشم درد گرفتی عزیزم،چندبار با چایی شستمش خدا کنه خوب بشه اگه نشد یکشنبه میبرمت دکتر...دوسه روزیه یه قسمت کوچیکی از بخیه هام بشدت درد میکنه طوری که نمیتونم بشینم یا راه برم امروز رفتمو بخیه هارو کشیدم ولی بازم دردش آروم نشده ...حاضرم تمام سختیای دنیارو به جون بخرم ولی مریضی یا ناراحتی اهورامو نبینم...خیلی دوست دارم پسرکم...  
28 فروردين 1393

خاطره پایان انتظار نه ماهه

سلام اهورای شیرینم روز شنبه 93/1/16 رفتم مطب دکتر احمدی واسه چکاب و تعیین زمان دقیق زایمان..قبل از عید بهم گفته بود 23 فروردین سزارینت میکنم. خلاصه منو بابایی رفتیم بوشهر و من ساعت 3/5 نوبتم شد رفتم پیش دکتر...دکتر اومد ضربان قلب نازتو رشدتو چک کرد و گفت خدارو شکر همه چی خوبه و فرداشب یعنی یکشنبه 17 فروردین باید بستری بشی که دوشنبه عملت کنم.بعدشم نامه داد که برم درمانگاه ابوالفضل برا نوبت گرفتن پیش دکتر بیهوشی...حالم یه جوری بود حس عجیبی داشتم هم خوشحال بودم هم ناراحت. خوشحال بابت پایان انتظارم و دیدن گل روی پسرم و ناراحت برای اینکه دلم تنگ میشد واسه وول خوردنات تو دلم.نه ماه همه چیزمون باهم بود الان یه جورایی ازم جدات میکردن و تورو فقط من...
25 فروردين 1393

یک هفتگی پسرمامان

سلام گل نازم امروز  دقیقا یه هفتست که تو شدی همه شیرینی زندگیم،هنوز سختمه شستنت یا حموم دادنت یا حتی بغل گرفتنت،میترسم خدای نکرده از دست بیفتی..امروز با ترس و لرز ناخناتو گرفتم چون بخاطر بلند بودنشون و اینکه تو صورتتو باهاش زخمی میکردی مجبور بودم مرتب دستکش بکنم دستت و هوا هم کمی گرم شده دلم برات سوختو دلو زدم به دریا و وقتی خواب ناز بودی ناخناتو گرفتم...همه میگن تو شبیه بابایی هستی ولی چال روی چونت شبیه منه عزیزم..هرطور که باشی فقط از خدای مهربونم آرزوی سلامتی برات دارم و اینکه به من قدرتی بده تا بتونم این بزرگترین هدیه خدارو به شایستگی تربیت کنم.. خدایا ازت ممنونم بخاطر همه چی....
25 فروردين 1393

بدون عنوان

پسرم پس از برگشت به خونه و اولین حمامش در تاریخ 93/1/19 ماشااله یادتون نره لطفا ...
23 فروردين 1393

بدون عنوان

گل پسرم امروز آخرین روزیه که تو دلمی،باورم نمیشه تموم شده باشه انتظارمون امشب بستری میشم که فردا سزارین بشم خیلی دلم گرفته دلم برا تکون خوردنات تو دلم تنگ میشه...خدای مهربونم کمک کن گلم سالم بیاد تو آغوشم...
17 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام عزیزدلم امیدوارم که خوب باشی...37هفته و 4روزه که مهمون دلمی ،دیگه روزای آخر انتظارمه..پس فردا دکتر تاریخ دقیق سزارینمو مشخص میکنه..بیصبرانه منتظر اومدنتیم عزیزم...خدای من همیشه مراقب پسر کوچولوی من باش.
14 فروردين 1393

بدون عنوان

سلام اهورا گلی خوبی عزیزم؟این اولین پست سال جدیده،دقیقا 14روز دیگه مونده تا بیای پیشم،بیصبرانه منتظر اون روزم... چند روزیه خاله اشرف و خاله آنیتا و ارشیا کوچولو اومدن پیشم،خیلی خوبه چون اینطوری کمتر حوصلم سرمیره..امروز عصر رفتیم بازار ولی اینقدشلوغ بود که زود برگشتیم خونه،دیگه راه  رفتن هم برام سخت شده تا یه کم پیاده راه میرم پاهام آنچنان ورمی میکنه که دیگه تو کفش جانمیگیره... به امید اینکه این چندروزم بخیر بگذره و عزیز مامان سالم بیاد به آغوشم..
9 فروردين 1393
1